به گونه ی ماه....
نامت زبانزد آسمانها بود وپیمان برادریت ....
با جبل النور ، چون آیه های جهاد محکم ..
تو آن راز رشیدی............
که روزی فرات بر لبت آورد
وساعتی بعد ، در باران متواتر پولاد ......
بریده بریده.... افشا شدی.......
و باد تو را با مشام خیمه گاه ، در میان نهاد ،
و انتظار در بهت کودکانه ی حرم...
طولانی شد .
تو آن راز رشیدی............
که روزی فرات بر لبت آورد
و کنار درک تو کوه از کمر شکست،
خط تو با خون تو آغاز می شود...
این تصویر توسط خودم (سرباز کوی عترت ) طراحی شده.
مراقب افکارت باش که گفتارت می شود،
مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود،
مراقب رفتارت باش که عادتت می شود،
مراقب عادتت باش که شخصیتت می شود،
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود ،
امام علی (علیه السلام)
ای صبا از من به اسماعیل قربانی بگو
زنده بر گشتن ز کوی یار شرط عشق نیست
عاشق آن باشد که در کوی حبیب
تن به خاک و سر به نیزه سوی دلدارش رود
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
می خوام شماره ی یه دوست خوب و مهربون رو به شما دوستای خوب و همراهان این وبلاگ بدم ....
اگه گفتین شماره ی کیه ؟
بهتون پیشنهاد می کنم بعد از اولین تماس این شماره رو در موبایلتون ذخیره کنید ...
خودتون متوجه می شید که به چه اسمی باید ذخیره کنید!!!!!!!!!
اینم از شماره دوست خوبمون که هیچوقت مارو فراموش نمی کنه مگه این که ما فراموشش کنیم :
05112003334
فکر کنم از رو کد اش دوستمون رو شناختی !
پس چرا معطلی ؟؟؟؟؟؟
گوشی رو بردار دیگه......
گفتمش نقـاش رانقشی بکش درزندگی با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش تصویری ازلیلی ومجنون رابکش عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق راتصویر کن در بیابان بلا تصویری ا ز سقا کـــشید
گفتـمش سختی و درد و آه گشته حاصلـم گریه کرد آهی کشید زینب کبری کشید
سلام بر او که با مرگ با عزّت خود ذلّت ستمگران و گردن فرازان را بر همگان آشکارساخت .
تا امروز نزدیک به دو هفته است که از شهادت سرور و سالار شهیدان و آقای همه ی ما شیعیان می گذرد . نمی دانم چرا ، ولی احساس می کنم حرارتی را که دو هفته پیش در قلب خود احساس می کردم اکنون دیگر به آن شدت نیست .
آیا آن حرارت فقط به خاطر شرکت در مراسم عزاداری بود یا برنامه هایی که از رسانه ها پخش می شد ؟....
اما نه آن حرارت به خاطر ایامی بود که صد ها سال پیش در آن روزها عملی زشت از سوی انسانهایی نا آگاه ، بی خرد و بی عاطفه که با تاملی بیشتر به انسان بودن آنها شک میکنیم سرزد عملی که باعث شد هر آنچه در زمین است به سوگ خاندان پیامبر بنشیند.....
آری جنس آن ایام با روزهای دیگر متفاوت و حس آن ساعات با ساعات دیگر متفاوت تر است ....
اما قلب من این را نمی خواهد، آنچه که از اعماق قلبم می خواهم این است که هرگاه به یاد لب تشنه ی ارباب و فاجعه ی آن روز می افتم همانطور که در ایام سوگ او منقلب می شدم و بر روی قلبم غم سنگینی را حس می کردم اکنون و هر زمان دیگر هم همانطور باشم ، اما چگونه؟؟؟؟
بزرگی می گفت نباید روزی باشد که عاشورا را یاد نکنیم اما، ما انسان های فراموش کار چطور می توانیم ؟
جوابش را هم همان بزرگ گفت:
روزی چند دقیقه را برای اربابت بگذار با او درد دل کن و او را صدا بزن !
از بزرگ پرسیدند : تو خودت چگونه این کار را انجام می دهی ؟
گفت : "فقط پنج بار بر سینه می زنم و می گویم :
حسین...حسین....حسین.....حسین......حسین........
اگر اربابم گوشه چشمی به من بیاندازد ممکن است اشکم هم سرازیر شود."
وقتی حرف های بزرگ را شنیدم با خود گفتم پس این گونه می توان هر روز حسیـــــــن را یاد کرد و اینگونه می توان سعی کرد که حرارت و عشق قلبی ما از محرم امسال تا محرم سال دیگر حفظ شود و حتی ذره ای سرد نشود....
می دانی از آن روز چه تصمیمی گرفتم؟ با خود عهد کردم هر روز صبح به یاد ارباب زیارت عاشورا را برای خود زمزمه کنم ؛
و صبحم را با حسیـــــــــــــــــــــــــــن آغاز کنم....
(( دوست خوبم تو هم امتحان کن ضرری ندارد))
سرباز کوی عترت
.: Weblog Themes By Pichak :.